728 x 90

تحلیل یک اثر از هنریک توماشفسکی

9.0تحلیل یک اثر از هنریک توماشفسکی
تحلیل یک اثر از هنریک توماشفسکی نمره: 9.0

سال ۱۳۷۰ فرصتی دست داد تا برای تحصیل مدتی رهسپار کشور فرانسه شوم.این اتفاق زمینه آشنایی من با هنرمندان بزرگ عرصه تجسمی را فراهم کرد. رومن سیسلویچ -گرافیست بزرگی که استاد مرحوم مرتضی ممیز بود- ژان پییر دکلوزو که پایه گذار سازماني در آوينيون به نام (SPH) که هنرمندان بزرگی چون آندره فرانسوا، فولون، بسك، موريس هانري و رالف استدمن عضو آن بودند- و هنريک توماشفسکي Henryk Tomaszewskiاز لهستان که به دلیل آوازه فرانسه در حوزه گرافیک و کارتون مدتی به این کشور مهاجرت کرده بود.

درباره رومن سیسلویچ و دکلوزو زیاد صحبت شده است. اما درباره هنريک توماشفسکي کمتر مطلبی به فارسی ارائه شده است.. این هنرمند را تلاش دارم معرفی و تنها با یک اثرش مطرح کنم. اثری که به شکل یک داستان تصویری دنباله دار در یک صفحه ارائه شده است، که انسانی را نشان می دهد که در تکاپوی یک زندگی روزمره در هر فریم وقاب مشغول دویدن است، دویدنی که در نهایت هیچ حاصلی جز مرگ به دنبال ندارد.

در واقع توماسزوسکی خود را طرفدار نهیلیسم می دانست.تفکری که در نتیجهٔ ویرانی‌های حاصل از دو جنگ جهانی اروپا رشد گسترده‌ای کرد. یک نوع نیست‌انگاری که زندگی را بدون معنا و هدف خارجی یا ارزش‌های درونی می‌داند. این طرح کاملا گویای این تفکر نهیلیستی است. تفکری که باعث شد دو هنرمند پرآوازه فرانسوی یعنی بسک و شاوال دست به خود کشی بزنند. ( گرچه توماشفسکی هیچگاه به این صرافت نیفتاد و ۹۱ سال عمر کرد!)

تلاش من برای دیدن این هنرمند در پاریس، دوبار بی نتیجه ماند، او انسانی منزوی بود و تلاش داشت تا کسی در فضای حسی و حریم درونی اش ورود پیدا نکند. تصور می کنم دیدن این اثر بهتر و بیشتر می تواند گویای مطلبم باشد. توماشفسکي خالق آثار زیادی در عرصه گرافیک و، کارتون و تصویرسازی بود. وی هر چند به عنوان نقاش از آکادمي هنر هاي زيبا بيرون آمد. اما بزرگترين موفقيت هايش را از طراحي پوستر به دست آورد.

علي رغم فشار هاي ايدئولوژيکي و شرايط کمونيست ها پس از جنگ در لهستان، هنر پوستر توانست جولان گاه ايده آلي براي هنرمند آزاد انديشي چون توماشفسکي باشد. پس از اين که رئاليسم اجتماعي نتوانست در کشور پا بگيرد. موفقيت هايي براي گرافيست ها ايجاد شد تا پوستر هايي براي تهيه کنندگان فيلم و بعدها براي کارگردان هاي تئاتر طراحي کنند.

مردمي که فقر فرهنگي داشتند، به سرعت جذب جماعت سينماگر شدند و سالن هاي تئاتر و سينما مملو از تماشاگراني کنجکاو شده بود و پوسترها به عنوان ابزارهاي فرهنگي براي تبادل اطلاعات عمل ميکردند. آنها ضمن اعلام وقايع فرهنگي اغلب اعتبار هنري آن وقايع را منعکس ميکردند و گاه محتواي آنها را با استهزايي ظريف به نقد مي کشيدند.

طراحان، فارغ از محاسبات تجاري آزادانه فرم را تجربه ميکردند. تصاوير آنها غني از استعاره و نماد گرايي بود و در بسياري از کارها ته رنگي قوي از سورآليسم احساس ميشد. در اين ميان پوستر هاي توماشفسکي جذاب و در عين حال تحريک کننده بودند. ترکيب بندي ها به گونه اي بودند که محتواي اصلي را رعايت ميکردند و هميشه يک پيام صريح با خود داشتند. اين رويکرد مينيماليستي به طراحي در جذب عده زيادي از مخاطبان شکست نميرخود.

توماشفسکي در ورشو و در خانواده موسيقيداني به دنيا آمد که تا حدودي از پسرشان به عنوان ويولونيست با استعدادي که به جاي اين که به کنسرواتوار موسيقي برود خود را وقف مطالعه ي هنر کرده بود، مايوس شده بود.

توماشفسکي بعد از روز دلسرد کننده اي که در دپارتمان آکادمي گرافيک داشت، طرح هايش را زير بغل زد و آنجا را به قصد دپارتمان نقاشي ترک کرد. همان جا که بعد از آن فارغ التحصيل شد. وي به سرعت خود را به عنوان هنرمندي پويا با شوخ طبعي هجو آميز شناساند و آثارش در قالب کارتون در مجلات و روزنامه ها به چاپ رسيد.

سختي سال هاي جنگ به او آموخته بود که با حداقل ابزار و مفاهيم ساده کار کند: يک قلم موي ساده يک مداد و يک قيچي براي او کافي بود و بقيه کار را به تخيل و تجسم اش واگذار ميکرد. پس از جنگ محدوده کارش گسترش يافت. کتاب ها را تصوير سازي ميکرد. صحنه هاي تئاتر را طراحي ميکرد و بيش از همه به طراحي پوستر مي پرداخت. در سال ۱۹۵۲ آکادمي پست تدريس طراحي پوستر را به وي پيشنهاد کرد. توماشفسکي خود را درگير سياست نکرد و بر خلاف بسياري از استادان آکادمي هيچگاه عضو حزب نشد. در سال ۱۹۶۸ در خلال شورش هاي دانشجويي در کنار دانشجويان ماند و تنها شهرت و اعتبار چشمگير و محبوبيت اش از او محافظت کرد.

طراح گرافيک ژاپني شيگنو فوکودا درباره او می گوید:« با ديدن آثار توماشفسکي که براي نخستين بار در مقابل من يک جا جمع شده بودند، ناگهان دريافتم که مفاهيمي حتي بيش از آنچه قبلاً دريافته بودم در آنها مستتر است. در هر ضربه قلم مويش همان تمرکز معنوي وجود دارد که مورد نياز هر خوشنويس ماهر ژاپني است. آنها در پيام هاي خلاصه شده شان به راحتي انديشه ي ژرف شاعرانه يک هايکوک هفده سيلابي را حمل ميکنند و در سادگي کوچک شان دنياي نا محدودي را عرضه ميکنند.»

این هنرمند در یازده سپتامبر سال ۲۰۰۵ در ورشو لهستان دارفانی را وداع گفت.

 مسعود شجاعی طباطبایی

  • خلاقیت
  • نوآوری
  • تکنیک
  • انتقال مفهوم

فراخوان

نمایش بیشتر

هنرمندان

نمایش بیشتر

گالری

نمایش بیشتر

ویدیو

نمایش بیشتر