مهکامه شعبانی، هنرمندتصویرگر، متولد ۱۳۵١ چالوس و فارغالتحصیل کارشناسی گرافیک از دانشگاه هنر تهران و کارشناسی ارشد گرافیک از دانشگاه الزهرا است. وی فعالیت حرفهای خود را از سال ١٣٧٩ شروع کرد و تصویرگری بیش از ٢٥ جلد کتاب در ایران، سوئد و مالزی را انجام داده است.
شعبانی در نمایشگاههای گروهی تصویرسازی ایران، زاگرب، اسلواکی، دانمارک، اتریش، نروژ و استرالیا نیز حضور داشته و عضو پیوسته انجمن تصویرگران است. مهکامه شعبانی، سوابق هنری دیگری چون: داوری آثار، تدریس و مدیریت هنری در داخل و برگزاری ورکشاپ درخارج از ایران را نیز برعهده داشته است.
این هنرمند تاکنون مفتخر به دریافت جوایز متبر داخلی و جهانی نیز شده است که از جمله باید به : مقام دوم ششمین بی ینال تصویرسازی تهران در بخش نوجوان، دیپلم افتخار پنجمین بینال تصویرسازی تهران، مقام دوم و پلاک نقره جشنواره تصویرگری شاهکارهای ادبی تهران، منتخب سه دوره از دوسالانه تصویرگری براتیسلاوا، تصویرگر برگزیده کتاب های تصویری برای چهار دهه (۱۳۹۰-۱۳۵۷) از طرف مرکز مطالعات و پژوهش ادبیات کودک دانشگاه شیراز، مقام دوم جشنواره بینالمللی رومی اسلو، مقام اول جشنواره تصویرگری کتابهای درسی تهران، منتخب نمایشگاه تصویرگری زاگرب، بلگراد، پرتغال و شارجه، منتخب کتاب برگزیده سال از طرف شورای کتاب کودک، مقام اول جشنواره تصویرگری نیایش، مقام دوم جشنواره جهانی ادیان توحیدی و منتخب دو دوره جشنواره کتابهای برتر سال اشاره کرد.با وی گفتگویی انجام داده ایم که می خوانید:
اولین آشنایی شما با تصویرگری به کجا بر می گردد ؟
آشنایی من با مقوله تصویر و تصویرگری مثل بسیاری دیگر به کودکیام بر میگردد. البته با این تفاوت که در کودکی این تصاویر چشمها و قلبم را می ربودند، بیآنکه به کارکرد و ساختار و جایگاه آنها به عنوان هنر یا مقولهای مستقل، آگاهی داشته باشم. طبیعتا این تصاویر طیف وسیعی از موضوعات را در بر میگرفت و یک بخش از آن شامل تصاویر کتابهای داستانی میشد. خوشبختانه من شانس این را داشتم که کانون پرورش فکری کودکان در محل زادگاهم چالوس، درست روبروی دبستان ما قرار داشت و ما میتوانستیم به آسانی از فضایش استفاده کنیم. به همین دلیل برای کانون نقش مهمی را در شکلگیری گرایش های امروزم قائل هستم.
این تجربه درکانون چه طور بود؟
کانون با آن صندلیهای کوچک سفید و نارنجی و ردیف کتابهایش و عروسکهای دستسازی، که در پوششهای شیشهای مدور محصور بودند و من همیشه دلم میخواست و میتوانستم به آنها دست بزنم، از خاطرات ماندگار سالهای دبستانم هستند. البته روزهایی هم بود که مسئولان و برخی اعضاء نوجوان کانون با کولاژ، پوسترهایی میساختند که من با آن قد کوتاهم با لذت و بهت و کنجکاوی به تماشایشان میایستادم و بهنظرم کاری که با آن قیچیها و مقواهای رنگی میکردند و به شکلگیری یک کبوتر مقوایی منجر میشد، نوعی جادو و رؤیا بود. آن لحظهها گاهی فکر میکردم یعنی من هم میتوانم روزی این کارها را انجام دهم؟ بعدها ساخت پوستر دیواری از جمله فعالیتهای لذتبخشم در دوران راهنمایی شد.
به اولین کلاس نقاشیام هم در کانون رفتم. مربی کلاس یک آقای جوان بود و هر بار یک بسته مدادشمعی و یک مقوای گلاسه بزرگ جلوی رویم قرار میداد که پهنه سفیدش برایم تداعیگر جهان پنهانی بود که میتوانستم بر آن آشکار کنم. من فکر میکنم حتی دورههای بازی با خمیر که تجربهاش را در پیشدبستان داشتم، شخصیتپردازیهایی که در کاراکترهای تئاتر دوران راهنمایی انجام دادم، آذینبندیهایی که برای کلاسهای مدرسه انجام میدادم، اشکالی که با کاغذهای رنگی و تا و برش در آن دوران میساختم، و نقوشی که با گچهای رنگین بر تخته و زمین خانه میکشیدم، همگی در گرایشهای هنری و تصویری من و خیلی از کودکان موثر بودهاند.
کتابهای کانون و دیگر ناشران تأثیراتی روی شما داشتند ؟
در مورد کتابهایی که از کانون امانت میگرفتیم، همین بس که غرق در تصاویر و گاهی وارد جهان آنها میشدم. کتابها هم شامل ادبیات ایرانی میشد و هم غیرایرانی. در مورد کتابهای تصویری، هم پیکرهای انسانی سفید رنگ استاد نورالدین زرینکلک برایم جذابیت داشت و هم تصاویر رئال قصههای مارتین و سفیدبرفی و غولها و پریان تا تصاویر عروسکی کتابهای سخت هانسل و گرتل و تامبلینا. کتابهای برجسته هم که میان کتابها برایم حکم خدا را داشتند. تصاویر کتابهای درسی هم جایگاه خاص خود را در خاطره تصویریام داشت بهخصوص تصاویر زندهیاد پرویز کلانتری. همچنین کتابهای پیشدبستانی آموزشی و غیرآموزشی و حتی تصاویر کتابهای گلدوزی، پولکدوزی و بافتنی شطرنجی که متعلق به مادرم بودند.
پس به همهچیز دقت میکردید؟
بله. لوازم التحریر که دیگر جزء لاینفک حافظه تصویری بچگی من و هر کودکی محسوب میشود. تصاویر روی پاککنها و جامدادیها و خطکشها که گاه با حرکت شکلشان عوض میشدند، همیشه مورد توجهم بودند. از تصاویر برچسبهای زیبا دیگر نگویم که تحت عنوان عکسبرگردان در کتابهایمان میچسباندیم و هربار با شوق به کتابفروشی میرفتیم و با خرید عکسبرگردانهای نو به دوستانمان پز میدادیم. مایلم بگویم که یک سهم بزرگ تصویری کودکیام متعلق به کارتپستالهایی است که بهخصوص برای عید به هم هدیه میدادیم و هنوز هم با عشق خاصی به این یادگارها نگاه میکنم. کارتونهای آن زمان هم جایگاه جداگانه خود را داشتند. همچنین تصاویر روی بیسکوییتها و شکلاتهایی که میخوردیم، جستجوی فرم و شخصیت در عروسکها یا مجموعه حیوانات پلاستیکی که تحت عنوان باغ وحش از اسباببازیهایمان بود، طرح روی فنجانها، کوبلنها و طرح کارتپستالهای یونیسف و کاغذ نامههایی که بعدها در نوجوانی از دوستان مکاتبهای خارجیام به دستم میرسید نیز همه جزو منابع تصویری بودند که حافظه تصویری کودکی و نوجوانیام را شکل دادهاند. البته معتقدم سهم همهی اینها جدا از سهم تصاویری است که در لمس نزدیک از گلها، درختان، سنجاقکها و کل طبیعت و محیط پیرامون در ذهن کودک ساخته و جاودانه میشود که این مورد برای خودم بسیار بسیار پررنگ و اثرگذار بوده است.
با اینکه در تمام دوران تحصیل کودکی و بزرگسالی برای خط خطیهای رنگیام، زیر سایه تشویق مهربانانه اساتید و دوستان نازنینی بودهام که در برابر مهر بیدریغشان تا به ابد سرخم میکنم. اما حالا که بحث کودکی است و آنچه که فضای تصویری، ذهنی و روانی او را قوام میبخشد، میخواهم سپاسگزار خداوند، پدر و مادر و خانوادهام باشم که محیطی را فراهم کردند تا سالهای خردسالیام سرشار از شادی، بازی و لذت کودکی باشد. موضوعی که برخی از کودکان مناطقی از جهان امروز ما از آن محرومند و این دلم را به درد میآورد. همچنین از معلم مهربان کلاس چهارمم، خانم حدیقی، که وقتی یک نقاشی به رسم هدیه برایشان کشیدم، با مهر فراوان بسیار از آن تعریف و تشکر کردند و معلم هنر دوم راهنماییام، خانم خلیلی، که عشق به هنر از وجودشان میبارید و تشویقهای گرمشان از موثرهای آن دورانِ خوب بود، قدردانی میکنم.
به نقش مراکز کانون اشاره کردید، اما همانطور که میدانیم این تاثیرات مقطعی نبوده و کانون چندین دهه در جریانسازی موثر بوده. بیشتر در موردش بگویید. دیدگاه شما چیست؟
هم کانون پرورش فکری و هم شورای کتاب کودک هر دو سهمی بسیار موثر در رشد بستر فرهنگی مناسب در زمینه ادبیات و کتاب کودک ایران داشتهاند و به واقع همهی کودکان و ما بزرگترهایی که زمانی کودک بودیم، بسیار مدیون تلاشهای این دو نهاد فرهنگی هستیم. کانون از بدو تاسیس تا سالها هنرمندان، کتابها و فعالیتهای بسیار موثری را کشف و عرضه کرد و شورا در بستر ادبی این شاخه نهالهای پربار کاشته است. فضای هر دو نهاد را بزرگان فرهنگی نازنینی عطرآگین کردهاند که نامشان ماندنی و جریانساز و افتخارآمیز است.
اما اگر بخواهم به سوال شما در برهه زمانی دهه اخیر پاسخ دهم، نقش زیربنایی، پژوهشی و موثر شورا را پررنگتر می بینم. بهخصوص اینکه شورای کتاب کودک نهادی غیردولتی است؛ اما موفق شده شایستگی خود را با داشتن نمایندهای جهت داوری بینالهای مهم تصویرگری دنیا به اثبات برساند. وقتی به تلاشهای مستمر و دلسوزانه این نهاد نگاه میکنم به این نتیجه میرسم در چنین مجموعهای، تنها عشق راستین به کتاب و ادبیات و کودک، و نیز خواست حقیقی رشد و پویایی بچههاست که میتواند اعضایی را به این شکل صمیمی دور هم گرد آورد. من خود در طول دوران فعالیتم، در موضوعات و مناسبات گوناگون به واقع مورد لطف هر دوی این نهادها بودهام. اما اینکه به شکل مستقیم بر سمت و سوی تصویرگریام نقش داشته باشند پاسخم منفی است.
فکر میکنید این هدایت و جریانسازی باید متولی خاصی داشته باشد؟
در هدایت هر جریان فرهنگی هم تخصص و شناخت لازم است و هم عشق واقعی به اصل موضوع. البته هر دوی اینها نیز نیاز به مدیریتی قابل دارد که حضور موثرش نه تنها عاملی باشد که حرکت مجموعه از مسیر و هدف اصلیاش دور نشود و یا درجا نزند، بلکه در صورت نیاز برای ادامهی راه انگیزه لازم را ایجاد کند.
هرچند هدایتگری در جریان و مجموعهای فرهنگی گاهی به یمن حضور شخصی قابل و دیدگاههای فردی خاص وی شکل میگیرد، اما این امر باید کمتر در سایه فرد و بیشتر برآیند تخصص و مشورت یک مجموعه صاحبنظر و انگیزهمند باشد که کمتر بهدنبال اهداف شخصی در موضوع مورد نظر باشند. چنین ساختاری اگر از آفت رابطه و ضابطه که هدف اصلی در سایه شان فراموش میشود به دور بماند، قطعا نتایج مثبتی خواهد داشت.
برگردیم به فعالیتهای حرفهای شما. تصویرگری را از چه زمانی آغاز کردید؟
با تصویرگری حرفهای در طول دوران دانشجوییام، زمانیکه واحدهای تصویرسازی را میگذراندیم آشنا شدم. البته استفاده از منابع خوب کتابخانه دانشگاه هنر نیز در تکمیل این شناخت برایم نقش بسیار موثری داشت. اولین سفارش تصویرسازیام را در سال ١٣٧٨و زمان دانشجوییام به همت استادان خوبم به انجام رساندم که هم شامل کتاب بود و هم نوعی پوستر. آن سال در چهارمین بینال تصویرسازی بینالمللی تهران شرکت کردم. کم کم سفارشات مجلات شروع شد و بعد از موفقیت و کسب مقام در پنجمین بینال تصویرسازی سال ١٣٨١ تهران بیشتر دیده شدم و به شکلی حرفهایتر قدم در این مسیر گذاشتم.
و به آثار جدیدتان اشارهکنیم، اینکه تفاوت این آثار جدید با آثار قدیمیتان چیست؟
من تصویرگر پرکاری نیستم و طبعا تعداد کتابهایم در این پنج سال زیاد نیست. ضمن اینکه این بررسی را شاید اگر یک منتقد یا پژوهشگر حوزه ادبیات کودک و نوجوان انجام دهد نتیجه درستتری داشته باشد. این را به این جهت میگویم که ما به عنوان هنرمند ممکن است درگذر زمان تغییراتی را در دیدگاهها، بلوغ روانی، رشد فکری و زیربنای تفکری خود داشته باشیم که آثار آن در هنرمان هم جلوهگر میشود و یا حداقل توقعمان چنین چیزی است. اما در عمل مخاطب بازتاب آن را به روشنی نمیبیند و یا این تاثرات برایش چنان ملموس نیست. فکر میکنم در طول این سالها کودک درونم در عین کودک ماندن، بزرگ شده و از گروه خردسالان فاصله گرفته است. البته در طول سالهای فعالیت اکثرا متمایل به تصویرسازی برای کتابهای سنین بالاتر کودک و نوجوان بودهام و معتقدم تصویرسازی برای سنین زیر ٧ سال نیاز به یک جنسی از آثار شیرین و جذاب دارد که برایش تصویرگران موفقی هم در داخل کشور داریم. البته این باعث نمیشود از چالش یک کتاب خردسال استقبال نکنم، با این شرط که بتوانم کتابی خلق کنم که از نظر تصویر و محتوا بتواند با کتابهای خوب خردسال داخلی یا جهانی رقابت کند.
من چه در تصویرگری و چه در زندگیام همیشه دنبال لایههای عمیقتر، معانی گستردهتر و به نوعی کسب تعالی، رشد و معنویت درونی بودهام که شاید بتواند بازتابی بیرونی و موثر هم داشته باشد. این بازتاب میتواند برای انسان حاصل شود و میتواند نشود. میتواند شامل آثارش هم بشود و میتواند نشود. من در عین اینکه همیشه به روایتگری در تصویرسازیهایم وفادار ماندهام، اما شاید اخیرا رگههایی از نقاشی هم به آثارم وارد شده. باید بگویم بااینکه این موضوع را همیشه در پسزمینهی خلق آثارم داشتهام، اما به تدریج محتوای معناییای که دلم میخواهد بهواسطه تصاویرم منتقل شود و نیز شخصیسازی و ایدهپردازی و انتقال جهان ذهنیام به مخاطب برایم بسیار پررنگتر شده و اهمیت یافته است. طبیعتا یکی از نتایجش هم تمایل بیشترم به تولید هرگونه اثر هنری و یا کتاب مصوری است که بخش اعظم خلق ایده، متن، تصویر، پیام و ساختار و جنس انرژیش متعلق که نه، اما بازتابی از جهان خودِ مهکامه باشد.
وقتی دربارهی موانع و چالشهای تصویرگری صحبت میکنیم عدهای از محتوا صحبت میکنند و عدهای از کیفیت چاپ. نبود منابع و حتی نداشتن قرارداد حرفهای بخشی از مشکلاتی است که تصویرگرها مطرح میکنند. دیدگاه شما به این مساله چیست؟
خلاهای تصویرگری را از زوایای مختلفی میتوان جستجو کرد. بخشی از آن در سوالتان لحاظ شده است، از جمله کمرنگ بودن ارزشمندی جایگاه یک تصویرگر که این امر از نحوه عقد قرارداد با ناشران قابل بررسی است تا حق الزحمهای که دریافت میکند و مشکلاتی حقوقی در خصوص کپی رایت یا امثال آن. من فکر نمیکنم تعداد تصویرگران فعال امروز ما که در کنار تصویرگری مجبور به انجام کارهای دیگر به جهت تامین مخارج نباشند از تعداد انگشتان یک دست فراتر برود. ولو اینکه با افزایش قیمتی که در کاغذ و رنگ و ابزار هنری اتفاق افتاده و خلا اجناس با کیفیتی که تا چندسال پیش در دسترسمان بود و حالا نه، شرایط سختتر هم شده است. انجمن تصویرگران در سالهای گذشته با تشکیل جلساتی با تصویرگران صاحب نظر، نمونه قرارداد برای کار با ناشران و تعرفه قیمت برای تصویرسازی تهیه کرد و در اختیار اعضا قرار داد. اما کدام ناشر قرارداد تصویرگر را به رسمیت میشناسد و یا حاضر است بندهایی که ما حق خود میدانیم را به قراردادش اضافه کند؟ چند درصد تصویرگران حاضرند به خاطر حفظ جایگاه صنف و ارزش کار خود زمانیکه با قیمتی فاصلهدار از تعرفه انجمن مواجه میشوند نه بگویند و کار را نپذیرند؟ آنهم وقتی شرایط اقتصادی هنرمندان ما مطلوب نیست و یکپارچگی و همراهی لازم در جهت حفظ منافع جمعی در بین تصویرگران کمرنگ است. یک تصویرگر اگر بخواهد کاری ارزشمند بیافریند، دستکم باید برای ١٠ تا ١٥ فریم کار چند ماه زمان صرف کند. این زمان تنها شامل صرف انرژی ذهنی و حسی از سوی وی نیست بلکه سلامت جسمی تصویرگر را هم شامل میشود که کمتر توسط دیگران دیده می شود. اما بعد از سه ماه دستمزدی که دریافت می کند شاید معادل یا کمی بیش از حقوق ماهانه طراحی باشد که در سایر شاخهها مشغول به کار است و ابزار کارش نیاز به شارژ موجودی ندارد.
خلاء بزرگ بعدی بازار کار کشور است که از تقاضا و تنوع لازم برخوردار نیست. تصویرسازی در حیطههای مختلفی میتواند حضور داشته باشد که تقاضای زیادی در بازار کار فعلی ما برایش وجود ندارد. در سالهای اخیر تصویرسازی به حیطه نقوش روی دفاتر و مدادرنگی، نقش روی کوسنها و پترن در پوشاک و اشیاء کاربردی ورود کرده است. اما این سفارشات از منظر اقتصادی و حجم تقاضا چقدر مستمر و قابل اتکا بودهاند؟ آیا اصلا توانستهاند در بستر صنعت، پشتوانهای با ثبات و مستحکم را در راستای تامین آینده شغلی پایدار برای تصویرگر فراهم کنند؟ نتیجه این شده که قشر رو به رشد تصویرگران در این سالها یا در حال تصویرگری کتاباند و یا به دنبال آموزش و تدریس این شاخه که شاید از کیفیت رضایتبخش یا احساس مسئولیت لازم برخوردار نباشد.
معتقدم بخشی از رونق بازار در هر حرفه هنری، مرهون حضور فعالان آن شاخه در عرصههای اجتماعی و مناسبات مرتبط و شاید حتی مردمی است. اما قطعا بخش بزرگتری از خلا موجود به سیستم و سیاستگزاریهای کلان کشور در این عرصه بر میگردد. حرکت چرخ اقتصادی فرهنگ و نشر در شرایط فعلی سختتر از پیش شده و متاسفانه چکاندن گاه و بیگاه چند قطره روغن بر دندانههای این چرخ به نظر نمیرسد که نقش موثری بر بهبود ریشهای آن داشته باشد. آتلیههای بزرگ چند طبقه و اجراکارانی که برخی از هنرمندان به منظور اجرای ایدههایشان در برخی کشورها در اختیار دارند که بماند، اما قطعا اگر ما تصویرگران هم مثل برخی از جاهای دنیا که دولتمردان ِفرهنگ و هنرشان آتلیههای کوچک مجانی یا با حداقل اجاره در اختیار هنرمندانشان قرار می دهند، از چنین امکاناتی برخوردار بودیم حداقل با آرامش ذهنی بیشتر و بهدور از دغدغهمندی و یا ایجاد مزاحمت برای افراد خانه به خلق اثر میپرداختیم.
سایه خلا سوم را هم برسر جنسِ تصویرسازیهای امروز می دانم. اگر بخواهم موشکافانهتر بیان کنم وام گرفتن عناصر تصویری تصویرگران از آثار همکاران داخلی و خارجی که شامل سبک و فرم و فضا و تکنیکهاست، حجم کم برخوردهای نوآورانه و نگاه خلاق و فردیت اصیل در کار، عدم تعهد به پشتکار و تجربهگرایی، فقدان صبر لازم جهت طی مسیر، اصرار بر ورود به بازار حرفهای بدون کسب شایستگی لازم، پر رنگ بودن بیان صرفا ظاهری در خلق اثر و نبود غنای محتوایی ناب تصویری، عدم روایتگری و فضاسازیهای لازم و گرایش به کاراکترسازی صرف در مقوله کتاب، حتی گاهی تقلیل سطح تصویرگری به کاردستی و ضعفهای دیگری که خیلی از تصویرگرانِ باتجربه بر آن آگاهند، هرچند که بر زبان نمیآورند. همچنین جای برخی از تصویرسازیها هم در تصویرگری امروز ما خالی است. شاید با افزایش روند رو به رشد علاقهمندان این رشته که شاید دیگر ظرفیت برای فضای کارشان اشباع شده باشد، بروز چنین اشکالاتی گریز ناپذیر باشد. یا شاید هم تعداد مدیران هنری آگاه، پویا و چند بعدی که مسئولانه و نه از سر تکلیف، تعامل موثری را با تصویرگران و پژوهشگران این حوزه ایجاد کنند، کم باشد. اما با وجود همهی این اشکالات دلیل هم نمیشود که ترازوی عدالتم را فراموش کنم و هنرمندان با استعداد و آثار خلاقشان را که در سالهای اخیر رشد یافته و در داخل و خارج خوش درخشیدهاند نادیده بگیرم و به حضورِ زیبا و موثرشان خرسند و مفتخر نباشم. قطعا آینده شعاع چراغ تصویرگران ایرانی را بر پهنه آبهای تصویرگری جهان، روشن و تابناک می بینم.
در مورد خلاء محتوایی که در سوال خود به آن اشاره کردهاید بله، من هم موافقم تعداد متون معاصری که تصویرگر را به جهت انجام کار سر ذوق آورد چندان زیاد نیست. قطعا متن خوب در همراهی با تصاویری خلاقانه منجر به آفرینش یک کتاب درخور و ارزشمند میگردد. اما معتقدم یک تصویرگر هوشمند، هرجا که در این بخش احساس خلاء نماید، میتواند با کسب شایستگی و مهارتهای لازم، به مسیر تصویرگر- مولف شدن گام نهاده و سعی بر تولید محتوایی و تصویری خود نماید که بعضی از نمونههای بسیار موفق کتابهای تصویری سالهای اخیر نیز از همین دسته هستند.
و سوال آخر: هر حرفهای آداب و مرام و منش خاص خودش را دارد. پنج موردی که میتوان بهعنوان آداب حرفه تصویرگری شناخت از نظر شما کدام است؟
اولین نکته «فضا» لازم و مناسب جهت تصویرسازی است. منظورم از فضا صرفا آتلیه یا اتاق کار تصویرگر نیست ، بلکه فضای مناسب در بستر جامعه و بهخصوص فضای پاک درونی و ذهنی و روانی تصویرگر است که آن را بخش مهمی از این حضور میدانم و هرکسی باید روی پالایش آن کار کند.
دوم تفکر، شناخت و آگاهی از جایگاه خود و کاری است که به انجام میرسانیم و درک اهمیت و حساسیتهای روانشناختی و اجتماعی آن.
سوم وجود استعداد پایهای لازم و کسب توانمندی در مهارتهای هنری، تکنیکی و اجرایی موردنیاز و رفع نقاط ضعف خود است.
در چهارمین قدم نگاه خردورزانه به مسیر و حفظ مستمر عشق، خلاقیت، دانش و جستجوگری در این راه مهم است و در نهایت انسان درستی بودن و زیست درست و اخلاقی را از آداب زندگی هنری می دانم.
در ادامه شماری از آثار این هنرمند تصویرگر را مشاهده می کنید: