عباس ناصری :میخوام براتون یه قصه بگم، یه افسانه از میلیونها سال پیش. در زمان انسانهای اولیه، جشنوارهای بود که انتخاب داورانش (البته یکی از داوراش) همیشه همه رو در شوک فرو میبرد. یک کارتونیست نهخیلی حرفهای که هرسال پشت سرهم داور این جشنواره بود و دیگه تقریبا همه میدونستند تنها دلیلش جنسیتش بود. تا اینکه یکسال اتفاق عجیبی افتاد، وقتی کبوتر نامهرسان فراخوان را به دست هنرمندان رساند همگان در حیرت فرو رفتند که بالاخره دبیر این جشنواره اصلاح شده و اعتبار جشنواره برایش مهم شدهاست و نام اون خانوم در لیست داوران نبود، پس لوحهای سنگی را برداشتند و با اشتیاق و دقت و امید بیشتری به تولید اثر پرداختند و به دبیرخانه ارسال کردند. موسم اعلام نتایج رسید و آنجا به همه ثابت شد یک احمق همیشه احمق است و حماقت تصادفی نیست و آقای دبیر بر حماقت خود پافشاری دارد و آن داورِ هرساله که امسال داور نبود، تبدیل شده بود به برنده جایزه اصلی جشنواره…
یک احمق خودش اذیت نمیشود فقط حماقتش بقیه را آزار میدهد. امثال این نانجیبها که روابط دوستی، ناسیونالیستی یا جنسی خود را وارد دنیای پاک هنر میکنند، همچون کبک سر خود را در برف فرو میبرند و فکر میکنند کسی کارهای آنها را نمیبیند.
تاسفبار تر در آن دوران این بود که تعدادی دیگر از هنرمندان که داور و دبیر جشنوارههای دیگر میشدند و حضور دائمی این خانم در آن جشنواره به آنها ثابت شده بود، در داوریهایشان به او جایزه میدادند یا بعنوان داور دعوتش میکردند تا دل او را بدست بیاورند و از جایزههای پر رنگ آن جشنواره شاید سهمی به آنها برسد… پلیدی و ناپاکی از هر بیماری مُسریتر شده بود و داشت به همه جهان سرایت میکرد. تعداد این جشنوارهها کم نبود و هر روز بیشتر میشد.
قصهی ما به سر رسید، کلاغه آدرس خونهش رو گم کرد.
چه جالب… الان انگار شما هم در آن میلیونها سال پیش زندگی میکردید و این جشنوارهها برایتان آشناست.
کاش بجای نسل دایناسورها، نسل این آدمها منقرض میشد.
ساحت هنر مقدس است، باید از داستانهای گذشتگان درس بگیریم و نگذاریم در دنیای امروز اینگونه انسانهای بیهویت، قارچگونه رشد کنند.
دبیر باید به کیفیت رزومهی هنرمند برای انتخاب او توجه کند نه کیفیت چشم و ابروی پارتنر جنسیاش، دوستی، نان قرض دادن، حس ناسیونالیستی و …