حمیدرضا شعیری، دانشیار دانشگاه تربیت مدرس، در مقاله ذیل، که پیش از این با عنوان «نشانه شناسی کاریکاتور» در روزنامه ایران منتشر شده است ، به مباحثی در خصوص نشانه شناسی - معنا شناختی کاریکاتور چون : متعلق بودن هنر کاریکاتور به نظام نشانه ای دیداری و یا تصویری از نوع آبستره یا انتزاعی ، بازسازی دالی و مدلولی یک مفهوم در کاریکاتور، کاریکاتور بیانی جدید از مفهومی از قبل موجود، قرار گرفتن نشانه های نا متجانس در کاریکاتور و ویژگی رخدادی این هنر پرداخته است که می خوانید:
« در ابتدای بحث لازم است به این نکته اشاره شود که کاریکاتور دارای چند ویژگی مهم است که بررسی نشانه - معناشناختی آن را ضروری می کند: الف) کاریکاتور متنی است که در بافت اجتماعی- فرهنگی شکل می گیرد و گفتمانی را تولید می کند که دارای کارکرد زبانی است؛ ب) از دیدگاه نشانه ای، کاریکاتور از قدرت بالایی برخوردار است؛ چرا که بدون هیچ محدودیتی از امکان دخل و تصرف در دالها بهره مند است به گونه ای که آنها را تا ورطه آشوب سوق می دهد، بی آنکه خللی در یکپارچگی مفهوم ایجاد شود؛ ج) از نظر گفتمانی، کاریکاتورها دارای دو کارکرد رسانه ای و غیررسانه ای است. در بعد رسانه ای، متن کاریکاتوری تابع فرآیند هم زمانی است. یعنی اینکه در همان بافت زمانی که شکل می گیرد معنا دار است.
در اینجا، کاریکاتور با همان شتاب رخدادی که ایجاد می گردد، به آرشیو نیز می پیوندد، چون تاریخ مصرف آن منحصر به محدوده زمانی- مکانی است. در بعد غیر رسانه ای، کاریکاتور محدودیت زمانی- مکانی نمی شناسد و به عنوان گفتمانی هنری همواره دارای مفهوم است. د) در کاریکاتور همواره ما با طغیان دالی مواجه هستیم. همین طغیان دالهاست که کاریکاتور را از روایت خطی خارج می کند و به آن خاصیتی رخدادی می بخشد. کاریکاتور بیش از آنکه روایت باشد، روایت ساز است: هر کاریکاتور می تواند منشا و سرچشمه روایت های بیشماری باشد. با ارائه نمونه ای از کاریکاتور چهره پاواروتی می توان غیر روایتی، رخدادی و روایت ساز بودن کاریکاتور را نشان داد.
از میان نظام های نشانه ای گوناگون، کاریکاتور متعلق به نظام نشانه ای دیداری و یا تصویری است و از میان نظام های نشانه ای تصویری، انتزاعی ترین آنهاست. چرا که کاریکاتور کمترین شباهت را به مرجع بیرونی خود دارد. از این روست که آن را نظام نشانه ای تصویری آبستره یا انتزاعی می نامند. در مقایسه با کاریکاتور، عکس بیشترین شباهت را با مرجع خود داشته و از بیشترین میزان انطباق با واقعیت بهره مند است. و نقاشی هم در مقایسه با عکس از واقعیت دورتر و نسبت به کاریکاتور به واقعیت نزدیکتر است.
آنچه که سبب می گردد تا کاریکاتور انتزاعی ترین نوع تصویر باشد، دستکاری ژنتیکی است که در همه ابعاد نشانه ای آن به وقوع می پیوندد. به گونه ای که نشانه ای متفاوت با اصل آن پدید می آید. عکس از واقعیت کپی برداری می کند و به همین دلیل به آن نزدیک است. اما کاریکاتور در واقعیت دخالت نموده، در آن آشوب ایجاد می کند (عادت ما را نسبت به چیزها می شکند) و سپس به گونه ای خلاق آن را بازسازی می کند.
اما این بازسازی با توجه به مفهوم از قبل موجود در بیرون شکل می گیرد. کاریکاتور یک مفهوم را بازسازی دالی و مدلولی می کند و نه یک صورت دالی را. حتی وقتی کاریکاتور یک پرتره را به تصویر می کشد، دالی است از مفهوم یک چهره. به دیگر سخن، کاریکاتور مفهومی موجود را به عاریت گرفته و سپس آن را به نشانه ای جدید و متفاوت تبدیل می کند.
پس، کاریکاتور بیانی جدید از مفهومی از قبل موجود است که به دلیل متفاوت و جدید بودن همین بیان است که مفهوم قبلی نیز بازسازی شده و متفاوت جلوه می کند. در واقع، کاریکاتور نظامی است که می توان آن را به مفهومی از یک مفهوم یا متامفهوم تعبیر نمود که به واسطه کانال دالی جدید تحقق می یابد.
اگر بپذیریم که کاریکاتور مفهومی از یک مفهوم از قبل موجود است، باید بپذیریم که با بازی دوگانه زبانی سر وکار داریم، چرا که مفاهیم در زبان شکل می گیرند. یعنی اینکه زبانی به توصیف زبانی دیگر می پردازد که در این صورت زبان دوم یعنی زبان توصیف کننده یک متازبان است. مهمترین ویژگی متازبان این است که از سیالیت بسیار بالابرخوردار است. یعنی می تواند بدون هیچ محدودیتی هر اندازه که بخواهد بر زبانی که توصیف می کند مانور دهد. به همین دلیل است که دالهای نامتجانس امکان قرار گرفتن در کنار یکدیگر را دارند و یا اینکه یک دال می تواند بی نهایت بسط یافته تا جایی که از بستر خود لبریز شود.
قرار گرفتن نشانه های نامتجانس در کنار یکدیگر و یا لبریز شدن نشانه از بستر خود، وضعیت نشانه ای جدیدی را به وجود می آورد که با انتقال نشانه های قبلی و جابه جایی آنها صورت پذیرفته است. بر این اساس، ما با وضعیتی ترانشانه ای مواجه ایم.
این وضعیت ترانشانه ای یا وضعیتی تقلیلی از نوع فشاره ای است: یعنی همه مفاهیم گسترده نشانه ای در یکجا متمرکز و متورم می گردد، مثل بینی، لب و ابرو که در صورت جمع هستند. و به این ترتیب تورم نشانه ای اتفاق می افتد؛ یا وضعیتی افزایشی با ویژگی گستره ای است. یعنی مفهوم فشرده نشانه ای به چند نشانه انتقال می یابد و ما با تورم تکثیر شده و چندتایی مواجه ایم. این تورم نشانه ای متکثر (تکثیر دالها و تعدد آنها) توهم نشانه ای بیشتری را به دنبال دارد. وقتی تورم تکثیر شده و حالتی چرخشی پیدا کند به توهم تبدیل می گردد. افزایش تعداد نقاط متورم است که به این وهم دامن می زند و استعاره کاریکاتوری اوج می گیرد.
نکته بسیار مهم دیگر در رابطه با کاریکاتور ویژگی رخدادی آن است. از آنجایی که کاریکاتور مفهومی است که ریشه در مفهومی دیگر دارد که در بافتی زبانی به وقوع پیوسته است، باید آن را به نشانه ای رخدادی تعبیر نمود. رخدادی بودن کاریکاتور سبب تضعیف جنبه روایی آن می شود، چرا که روایت خطی است، در بستری زمانی- مکانی شکل می گیرد و تغییر از وضعیتی اولیه به وضعیتی ثانوی را به دنبال دارد. یعنی روندی زایشی و یا منطقی- کنشی دارد.
در حالی که کاریکاتور توصیف متورم دنیاست. پس، روایت را می شکند تا آن را رخداد کند. یعنی بزرگنمایی می کند تا روایت را به ورم نشانه ای تبدیل کند. همین رخدادی بودن است که شوک نشانه ای را به وجود می آورد. کاریکاتور اگر چه در بسیاری از موارد آبشخور روایی دارد اما خود از جنس روایی نیست و بیشتر رخدادی است. همین رخدادی بودن کاریکاتور سبب می گردد تا تناسب میان اجزای مختلف یک نشانه برداشته شود. چرا که دیگر ضرورت نیست و این همان چیزی است که نقطه مقابل روایت است چرا که روایت منطقی کنشی دارد.
گویا رخداد به دلیل عظمتی که دارد در جای جای نشانه نفوذ می کند و آن را به پاره دالهایی تقسیم می کند که هر کدام می توانند به نوبه خود نشانه ای باشند با کارکردی دالی و مدلولی و در خدمت مفهومی. کاریکاتور گفتمانی است که موجودیت خود را وامدار فرآیندی شکل گرفته در بیرون از خود است. اگر این فرآیند را نشناسیم دچار اشکال در فهم کاریکاتور می شویم. به همین دلیل است که کاریکاتور را می توان بازنشانه نامید. اما بازنشانه خلاق و پویا.
بازنشانه ای که به توهمی از نشانه تبدیل می گردد و نشانه را تا آستانه آشوب پیش می برد. اما آشوبی نه در خدمت ویرانی، بلکه در خدمت بازسازی نشانه. آشوبی که پرده از لایه های پنهان نشانه از قبل آشنا بر می دارد تا بتوان آن را آشوب هنری یا آشوب استعاره ای نامید.
اما همانطور که اشاره نمودیم، کاریکاتور می تواند در بند زمان نباشد و خود منشا روایت نیز باشد. یعنی کاریکاتور قابلیت روایت سازی هم دارد. در این حالت دیگر کاریکاتور تابع مفهوم های از پیش شکل گرفته نیست. بلکه خود مفهوم ساز است. در چنین حالتی کاریکاتور را می توان نظام نشانه ای پیش آهنگ دانست. نظامی که به جای لایه برداری (جهت هویدا ساختن لایه های پنهان)، لایه آفرینی می کند. در اینجاست که کاریکاتور به جای بازنشانه بودن نشانه آفرین می شود.
در نتیجه، بر اساس توضیحات بالا، از سویی می توان کاریکاتور را دست کاری ژنتیکی دانست که سبب تغییرشکل صورتهای پیشین و شناخته شده می شود. این دست کاری ژنتیکی با توجه به مفهوم شکل گرفته از فرآیندی نشانه ای به وجود می آید و بسیار نو آفرین است. اما از سوی دیگر، کاریکاتور می تواند مفهوم ساز نیز باشد و منشا شکل گیری روایتی جدید نیز گردد. یعنی کاریکاتور هم می تواند منشا و سرچشمه یک مفهوم و جریان روایی باشد و هم نتیجه یک مفهوم و روایت از پیش شکل گرفته. کاریکاتور هم منشا استعاره های نو است و هم بازساز استعاره های موجود. و این حکایت از عظمت زبان کاریکاتور دارد.»