728 x 90

یک گفت‌وگوی شاد با جواد علیزاده

یک گفت‌وگوی شاد با جواد علیزاده
یک گفت‌وگوی شاد با جواد علیزاده

 

نگاه طنزآمیزی که در کاریکاتورهایش موج می‌زند، در تمام زندگی‌اش جاری است. طوری با لبخند از سختی‌هایی که کشیده حرف می‌زند و به روزهای سیاه و خاکستری زندگی‌اش رنگ می‌پاشد که باور اینکه جواد علیزاده هم تجربه روزهای سخت را داشته برایمان سخت می‌شود. می‌گوید: «کاریکاتور کاری می‌کند که بتوانید مشکلات را راحت‌تر تحمل کنید و حتی به آنها بخندید!» با همین فرمان هم نیم قرن است که با همه خط قرمزها و سختی‌های کار کاریکاتور در ایران کار می‌کند و به‌خاطر کاریکاتورهایش حتی از کارش هم اخراج شده، اما دست از جابه‌جا کردن جای منطقی عناصر و خلق پیام‌های تصویری اثرگذار برنداشته است. مجله طنز و کاریکاتورش را هم سال‌هاست با چنگ و دندان از بحران کاغذ، نابسامانی توزیع، نبود حمایت از نشریه‌های بخش خصوصی و هزار و یک مشکل دیگر به سلامت عبور داده تا شاید الهام‌بخش علاقه‌مندان به کاریکاتور و کارتون باشد. در روزهایی که جواد علیزاده در حال انتشار دویست و نود و پنجمین شماره مجله طنز و کاریکاتور است، سراغی از او می‌گیریم و با او درباره چگونگی کاریکاتوریست شدنش، مشکلاتی که تا به امروز از سر گذرانده، کارکردهای کاریکاتور و تأثیری که این زبان تصویری روی افراد و جامعه می‌گذارد گپی ‌زده‌ایم که حاصل آن را در ادامه می‌خوانید.

  موافقید گفت‌وگوی‌مان را از کاریکاتوریست شدن‌تان شروع کنیم؟ اینکه چطور متوجه شدید نگاه طنزآمیز و نقاشی خوب‌تان به درد کاریکاتور می‌خورد؟

من متولد اردبیل هستم.کودکی‌ام در پارس‌آباد مغان گذشت تا اینکه در ۵ سالگی به‌خاطر شغل پدرم همراه خانواده به تهران آمدیم. از آنجا که مشکل تکلم به زبان فارسی داشتم، خیلی نمی‌توانستم با هم سن و سال‌هایم ارتباط برقرار کنم، برای همین سعی می‌کردم وقتم را با نقاشی کشیدن سپری کنم. از همان زمان نقاشی همراه من بود تا به دبیرستان رسیدم. در دبیرستان رفته‌رفته با کاریکاتور آشنا شدم و بعضی وقت‌ها سر کلاس‌های درس، کاریکاتور معلم‌هایم را می‌کشیدم! جالب اینکه آن زمان معلم‌ها هم 2جور با کاریکاتورهایم برخورد می‌کردند؛ یک سری از آنها خوش‌شان می‌آمد و تشویقم می‌کردند، یک سری هم با دعوا از کلاس اخراجم می‌کردند! این برخورد دوگانه با کاریکاتور هنوز هم در بخش کلان و نگاه مسئولان‌مان وجود دارد! بعد هم تصمیم گرفتم استعدادم در زمینه کاریکاتور را جدی‌تر بگیرم. چون از کودکی کارهایم را برای «کیهان‌بچه‌ها» و «اطلاعات کودکان» می‌فرستادم، بعد که مجله کاریکاتور «محسن دولو» ـ پدر کارتون مدرن ایران ـ منتشر شد، کارهایم را برای این نشریه ارسال کردم و چند وقت بعد از سوی همین مجله دعوت به‌کار شدم و این طوری شد که زندگی‌ام به کاریکاتور گره خورد.

  شما که از همان بچگی عاشق نقاشی و کاریکاتور بودید، چطور در دانشگاه مترجمی زبان انگلیسی خواندید؟!

درس خواندن من خودش یک کاریکاتور است! دبیرستان که بودم می‌خواستم دکتر شوم، برای همین رشته طبیعی خواندم. اما آنقدر درسش سخت بود که در کنکور پزشکی رد شدم. بعد که دیدم دکتر بشو نیستم، در کنکور هنر و آزمون مدرسه عالی تلویزیون و سینما شرکت کردم. جالب اینکه در هر دو هم پذیرفته شدم. در نهایت بین نقاشی و سینما شیر یا خط انداختم و سومی یعنی ترجمه زبان انگلیسی را انتخاب کردم! چون خانواده اصرار داشتند هنر آخر و عاقبت ندارد، برای همین رشته مترجمی زبان خواندم که البته مترجم خوبی هم نشدم و تصمیم گرفتم همان هنر تصویر را ادامه بدهم!

  در این سال‌ها هم که شغل‌تان به‌طور خاص کشیدن کاریکاتور بوده. درست است؟

بله من از سال ۱۳۵۰که از سوی مجله کاریکاتور دعوت به‌کار شدم، کارم کشیدن کاریکاتور بوده تا همین امروز. در فاصله سال‌های ۵۶تا ۶۰هم کاریکاتوریست سیاسی روزنامه کیهان بودم که به‌دلیل دست نکشیدن از اعتقاداتم از این روزنامه اخراج شدم. از آن موقع تا اواخر دهه  ۶۰در نشریات مختلف کاریکاتور از جمله بهلول، نمکدون، مشغولیات، فکاهیون و... و همچنین روزنامه ابرار کار می‌کردم تا اینکه در سال ۱۳۶۹بعد از ۷سال با درخواست امتیاز نشریه‌ام موافقت شد. از آن موقع مجله طنز و کاریکاتور را منتشر می‌کنم که اوایل ماهنامه بود اما به‌خاطر مشکلات کاغذ، نابسامانی‌های توزیع و نبود حمایت کافی از سوی وزارت ارشاد حالا به‌صورت گاهنامه منتشر می‌شود.

  راستی کمی هم برایمان از مجله‌تان بگویید. انتشار 30ساله مجله طنز و کاریکاتور برایتان چه دستاوردهایی داشته است؟

از نظر مادی اگر بخواهید، دستاوردی که نداشته هیچ، ضرر هم داشته! همین حالا هر کدام از شماره‌های نشریه‌ام را با ۲،  ۳میلیون تومان ضرر منتشر می‌کنم؛ درحالی‌که فقط یک حقوق بازنشستگی دارم. یعنی اگر نمی‌خواستم مجله‌ام را منتشر کنم، چند میلیون ضرر که نمی‌کردم هیچ، تازه همین دفتری که حالا پر از مجله است هم اجاره می‌دادم و برای خودم یک منبع درآمد جور می‌کردم! جالب اینکه دارایی برای همین مجله‌ای که جز ضرر هیچ‌چیز ندارد، مالیات هم می‌گیرد! هر چه می‌گویم من هیچ سودی نمی‌برم که بخواهم مالیات بدهم به خرج‌شان نمی‌رود. باورشان نمی‌شود که کسی حاضر باشد فقط به‌خاطر تامین نیاز روحی خودش و مخاطبش چنین کاری انجام دهد! اما از نظر معنوی برایم خیلی دستاورد داشته. مهم‌ترینش اینکه بسیاری از کاریکاتوریست‌های امروز که برای خودشان استاد شده‌اند، روزی در مسابقات مجله من شرکت کرده و رتبه آورده‌اند. در واقع این بچه‌ها در مجله طنز و کاریکاتور کشف استعداد شدند و حالا بعضی‌هایشان از خود من هم موفق‎ترند. مثلا «علی درخشی»، «بزرگمهر حسین‌‌پور»، «علی میرایی»، «علیرضا کریمی‌مقدم»، «کیارش زندی»، «ابوالفضل محترمی»، «داوود احمدی مونس (آروین)»، «حمید بهرامی»، «امین مویدی» و... همه بچه‌‌هایی هستند که به‌نوعی از مجله طنز و کاریکاتور تأثیر گرفتند.

  می‌دانید تا امروز چند کاریکاتور کشیده‌اید؟

دقیق نه، اما اگر به‌طور میانگین هر روز یک کاریکاتور هم کشیده باشم، در این ۵۰سال فکر می‌کنم کاریکاتورهایم ۲۰هزار تا شده باشند!

  موضوع کاریکاتورهایتان بیشتر چه مواردی است؟

من در سبک‌های مختلف کار کرده‌ام. در بخش مطبوعاتی و ژورنالیستی بیشتر به سیاست داخلی، سیاست خارجی و موضوعات اجتماعی مثل بیکاری، تورم، بحران آب و... پرداخته‌ام. به‌خاطر علاقه‌مندی‌ام به فوتبال و سینما هم کاریکاتورهایی در این خصوص دارم. یک‌سری شخصیت‌ها هم در کاریکاتورهایم خیلی پررنگ هستند؛ مثلا اینشتین، آلبر کامو، صادق هدایت، دکتر شریعتی، چارلی چاپلین، لورل هاردی، مسی، رونالدو و... . اینها افرادی هستند که به‌خاطر علاقه‌ای که به آنها دارم، زیاد کاریکاتورهایشان را کشیده‌ام. اما به‌طور تخصصی یک طنز چهاربعدی دارم که کاریکاتورهایم در این بخش در دنیا بازتاب خیلی خوبی داشته.

  خب این طنز چهاربعدی چیست؟ کمی برایمان توضیح می‌دهید؟

این طنزها، طنزهای علمی و فیزیکی است که بیشتر از فرضیه نسبیت اینشتین و فیزیک کوانتوم به آنها رسیده‌ام. این موضوعات سوژه‌های عجیبی دارند که خوراک کاریکاتور هستند. مثلا اینکه نور وزن دارد یا فضا و مکان دارای انحنا هستند. اینکه اگر با سرعت زیاد حرکت کنیم پیر نمی‌شویم یا وقتی به خورشید نگاه می‌کنیم، 8دقیقه بعد آن را می‌بینیم! من همه این کاریکاتورهایم را در قالب یک کتاب به اسم «شوخی با اینشتین» کار کردم که در سال جهانی فیزیک بیشتر آنها در سایت فیزیک‌دانان اروپا بارگذاری شد. در دنیا هم خیلی مورد توجه قرار گرفت. اما در کشور خودمان هیچ‌کس توجهی به این کارها نکرد!

  کاریکاتور چقدر به‌خودتان در زندگی کمک کرده؟ چقدر باعث شده نگاه‌تان به اتفاقات تلخ، طنز باشد و مشکلات را خیلی جدی نگیرید؟

خیلی زیاد. دقیقا کارکرد کاریکاتور همین است. کسی که کاریکاتور می‌کشد یاد گرفته در هر چیزی به‌دنبال یک فضای متفاوت، لطیف و طنزآمیز بگردد. من هم سال‌هاست که همینطورم. وقتی یک اتفاق خیلی جدی برایم می‌افتد یا یک مشکلی برایم پیش می‌آید، می‌خندم! دیگران ممکن است خیلی تعجب کنند. اما من در آن لحظه واقعا قسمت طنزآمیز ماجرا را می‌بینم. جالب اینکه اینقدر کاریکاتور کشیده‌ام که همه را کاریکاتوری می‌بینم. همین که در خیابان راه می‌روم، هر کسی از مقابلم می‌گذرد سریع اجزای چهره‌اش را به اشکال هندسی تقسیم می‌کنم و در ذهنم چهره کاریکاتور شده‌اش را تجسم می‌کنم! زندگی در دنیای کاریکاتورها واقعا جذاب است و من زندگی در این دنیای جذاب را مدیون سال‌ها کار در این حوزه هستم.

  خب این تأثیر کاریکاتور روی خودتان است. کمی برایمان از تأثیر در مخاطب هم می‌گویید؟

همان بحث تلطیف فضا که گفتم کارکرد کاریکاتور برای همه است. یک طنزی بود که می‌گفت کارفرمایی کارمندش را صدا می‌کند و به او می‌گوید تو از امروز اخراجی. اما این حق را داری که وقتی می‌روی در را محکم به هم بکوبی! کار کاریکاتور دقیقا همین است! کمک می‌کند مشکلات را راحت‌تر تحمل کنیم و در هر سختی و مشقتی که هست، دنبال یک روزنه امید و یک فضای طنزآمیز بگردیم. همچنین کاریکاتور از اساس یک هنر چند بعدی است؛ از نظر سیاسی باعث توسعه سیاسی و ترویج انتقادپذیری در جامعه می‌شود، از نظر فرهنگی ارتقای فرهنگ بصری را در پی دارد و از نظر روانشناسی باعث ایجاد شادی و نشاط در جامعه می‌شود و انسان را وادار می‌کند حتی به مشکلات هم بخندد. ضمن اینکه جنبه آموزشی هم دارد؛ می‌تواند فرهنگسازی کند، به مردم درباره موضوعی هشدار بدهد و... . ضمن اینکه کاریکاتور یک زبان تصویری است و خیلی راحت با مخاطب ارتباط برقرار می‌کند. گاهی یک کاریکاتور کار یک مقاله بلند و طولانی را انجام می‌دهد و با یک تصویر چکیده همه پیام آن مقاله را در اختیار بیننده قرار می‌دهد.

  به‌نظرتان ظرف ارائه کاریکاتور چه رسانه‌ای باشد، بیشتر اثرگذار است؟ مطبوعات، فضای مجازی، نمایشگاه، تبلیغات شهری یا هر چیز دیگر؟

به‌نظر من پایگاه کاریکاتور مطبوعات است. کاریکاتور در نشریه و روی کاغذ هم ماندگارتر است، هم اثرگذاری بیشتری دارد. استفاده از کاریکاتور در بیلبوردهای تبلیغاتی خیابان‌ها و بزرگراه‌ها هم قطعا باعث ایجاد شادی و نشاط در جامعه، تلطیف فضا، کنترل خشم و از همه مهم‌تر ارتقای فرهنگ بصری می‌شود. مخاطبی که سعی می‌کند با دقت به کاریکاتوری نگاه کند تا متوجه پیامش شود، بینش‌اش زیاد شده و عمق دیدش وسعت پیدا می‌کند. کسی هم که درک بصری‌اش بالا برود عمیق‌تر به مسائل زندگی نگاه می‌کند و این باعث می‌شود بتواند بسیاری از مشکلاتش را به‌راحتی برطرف کند.

  راستی یک سؤال تخصصی! کاریکاتوریست شدن ذوق و استعداد ذاتی می‌خواهد یا با آموزش دیدن هم می‌توان کاریکاتوریست شد؟

ببینید کاریکاتور از نگاه طنزآمیز و هنر نقاشی و طراحی تشکیل شده. خب قاعدتا بخش اول کار کاریکاتور که ذوق و داشتن نگاه طنزآمیز به ماجراهاست، موضوعی نیست که بتوان آن را آموزش داد. کسی که می‌خواهد کاریکاتوریست شود باید این نگاه را داشته باشد، بعد می‌تواند نقاشی و طراحی را آموزش ببیند. البته اینها اصول اولیه کار است و اینطور نیست که کاریکاتوریست به صرف داشتن نگاه طنزآمیز و بلد بودن نقاشی و طراحی بتواند فرد موفقی در این حوزه شود. سوژه‌یابی یکی از مهم‌ترین بخش‌های کار ماست. یک کاریکاتوریست خوب برای اینکه بتواند سوژه‌های نابی پیدا کند، نیاز به مطالعات گسترده در همه زمینه‌ها دارد؛ از سیاست و اجتماع و فلسفه بگیرید تا سینما و فوتبال و حتی فیزیک کوانتوم!

  نسل جدید کاریکاتوریست‌ها را چطور می‌بینید؟ چقدر در کارشان جدی و موفقند؟

ما بچه‌های خیلی خوبی در بخش کاریکاتور جشنواره‌ای یا نمایشگاهی داریم. اما کاریکاتور مطبوعاتی‌مان به‌خاطر خط قرمزها و مشکلاتی که در این حوزه وجود دارد، خیلی قوی نیست. اگر چه من به بچه‌ها حق می‌دهم که به‌خاطر این محدودیت‌ها و نداشتن درآمد کافی از این طریق به سراغ شرکت در جشنواره‌ها و نمایشگاه‌ها بروند ‌اما خب نباید یادمان برود که کاریکاتوریست باید نسبت به جامعه و مردمش هم متعهد باشد و سعی کند در فضای محدودی که در اختیارش قرار دارد، مشکلات را بازتاب بدهد. من همیشه به بچه‌های نسل جدید می‌گویم که سعی کنند کاریکاتور را به‌عنوان شغل اصلی‌شان انتخاب نکنند که مجبور نشوند به‌خاطر غم نان قلم‌شان را بفروشند. خود من به‌خاطر کاریکاتور خیلی سختی کشیدم و حتی از شغلم هم اخراج شدم. قبل از اخراجم از روزنامه کیهان به من پیشنهاد کردند که فقط حقوق بگیرم، اما کاریکاتور نکشم و سرم به‌کار خودم باشد! اما من قبول نکردم و آینده شغلی‌ام را از دست دادم. چون معتقد بودم باید به قلم‌ام تعهد داشته باشم و برای آن چیزی که فکر می‌کنم درست است، بجنگم.

  و به‌عنوان آخرین سؤال برایمان بگویید این روزها مشغول چه کاری هستید؟

این روزها می‌خواهم به امید خدا شماره 295مجله طنز و کاریکاتور را منتشر کنم. اگر جشنواره خارجی خوبی هم برگزار شود شرکت خواهم کرد.

 دوای دردهای من

شعار روز هفتم «حال خوش آخر هفته‌ها»ست. برای همین در حاشیه گفت‌وگو با جواد علیزاده از او می‌پرسیم معمولا برای آخر هفته‌هایش چه برنامه‌ای دارد؟ که پاسخ می‌دهد:«جوان‌تر که بودم بیشتر آخر هفته‌ها را به طبیعت پناه می‌بردم. اما حالا که سنم بالا رفته و کمی از رانندگی در جاده خسته می‌شوم و استرس می‌گیرم، کمتر فرصتی پیش می‌آید که بیرون از شهر بروم. اما با این حال اگر شرایط روحی خوبی داشته باشم، از هر فرصتی که دست می‌دهد برای طبیعت‌گردی و رفتن به اطراف تهران استفاده می‌کنم.» اما اینکه حال جواد علیزاده چطور و با چه کاری خوب می‌شود، سؤال دیگری است که از علیزاده می‌پرسیم و با این پاسخ مواجه می‌شویم: «کاریکاتور، فیلم، کتاب و فوتبال؛ دوای دردهای من هستند. حالم هر قدر هم که بد باشد، بالاخره با یکی از اینها خوب می‌شود!».

بماند به یادگار...

کتاب «برگزیده آثار کارتون و کاریکاتور اثر جواد علیزاده» سال گذشته توسط نشر تاش منتشر شد تا گزیده آثار این کاریکاتوریست نام‌آشنا طی 50سال کار در این عرصه هنری به یادگار بماند. پیش از این جواد علیزاده در دهه 60هم بیش از 10کتاب کوچک با مجوز وزارت ارشاد منتشر کرده بود که از مهم‌ترین آنها می‌توان به کتاب‌های همه علیه زورو، علی کوچولو در تیم دنیا، طنز موشکی، سیاستمداران جنجالی، شوخی با اینشتین و... اشاره کرد.

  

از خودم معروف‌تر!

سال 1356یک کاریکاتور از صادق هدایت کشیدم که کلاهش شکل جغد بود و به‌نوعی کتاب «بوف‌کور»ش را تداعی می‌کرد. این طرح در این 40سال به شکل‌های گوناگون و بدون امضا بارها به چاپ رسیده و از خودم هم معروف‌تر شده! من همیشه می‌گویم من از دنیای بعد از مرگم خبر دارم! چون مطمئنم بعد از مرگ من این اثر تا ابد به حیات خودش ادامه می‌دهد! 

 

عجین با روستا

سال 1392این کاریکاتورم باعنوان «عجین با روستا» در فستیوال آیدین دوغان استانبول ترکیه برنده 8هزار دلار جایزه شد که این تنها بردی بود که در زندگی‌ام داشته‌ام! آن زمان دلار 3هزار و 500تومان بود. آنها را فروختم و مثل همه درآمدهای دیگرم خرج مجله‌ام کردم!  

 

خلق اثر زیر موشک‌باران

کاریکاتور طوری با من عجین شده بود که حتی زیر موشک‌باران هم کاریکاتور می‌کشیدم! موضوع بیشتر آنها هم ترس و وحشتی بود که آدم‌ها در آن شرایط تجربه می‌کردند. وقتی این کاریکاتورها را می‌کشیدم اصلا نمی‌دانستم که زنده می‌مانم که بخواهم آنها را منتشر کنم یا نه! اما شکر خدا زنده ماندم و این کارها در قالب یک کتاب به نام «طنز موشکی» منتشر شد. 

 

اولین کاریکاتور

«جاخالی توپ» نخستین کاریکاتوری بود که کشیدم. این کاریکاتور سال 1347در مجله کاریکاتور کار شد. البته آن موقع اسم‌ام به اشتباه «مراد علیزاده» چاپ شده بود که من هم با کارمندان مجله مکاتبه کردم و آنها هم در شماره بعد اصلاح کردند. همین چاپ اشتباه اسم و مکاتبه‌ام با کارمندان مجله کاریکاتور باعث شد تا کم کم بیشتر با هم آشنا شویم و یکی‌دو سال بعد از همین مجله دعوت به‌کار شوم!

 

شوخی با قانون نسبیت

اینشتین یکی از آدم‌های مورد علاقه من است که نقش پررنگی در کاریکاتورهایم دارد. یک‌بار با فرمول E=MC2 اینشتین شوخی کردم که خیلی در دنیا پربازدید شد. همان موقع مسئولان یکی از دانشگاه‌های اتریش از من اجازه گرفتند تا این کاریکاتور را در دانشگاه‌شان به تصویر بکشند. می‌گفتند اینقدر زبان لطیفی دارد که ترس دانشجو را از فرمول از بین می‌برد!

پنج شنبه ۲ آبان ۱۳۹۸

روزنامه همشهری

پرنیان سلطانی

فراخوان

نمایش بیشتر

هنرمندان

نمایش بیشتر

گالری

نمایش بیشتر

ویدیو

نمایش بیشتر